امام حسین (ع) و عاشورا در آینه هنر و ادب

Blogger Template by Blogcrowds

محتشم کاشانی (م 996 ه)

۱۳۸۷ آذر ۲۲, جمعه


منابع مقاله:
فرهنگ عاشورا ، محدثی، جواد؛



باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله درهم است
گویا طلوع می‏کند از مغرب،آفتاب
کاشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
جن و ملک بر آدمیان نوحه می‏کنند
گویا عزای اشرف اولاد آدم است
خورشید آسمان و زمین،نور مشرقین
پرورده کنار رسول خدا حسین (1)
پی‏نوشت:
1-ترکیب‏بند محتشم کاشانی.

دلیل ناله بلبل


گویند: روزی، ناصرالدین‏شاه از «ملک‏الشعرا» درباره معنی این شعر حافظ شیرازی سؤال نمود:
بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت
واندر آن برگ و نوا خوش ناله‏های زار داشت
علت سؤال شاه این بود که بلبل وقتی به وصال رسد (و برگ گل خوش رنگ) در منقار داشته باشد باید عشق بورزد نه این‏که ناله زار داشته باشد. ملک‏الشعرا از جواب شاه عاجز ماند و به «همای شیرازی» متوسل شد. هما در پاسخ او، در حالتی که در بستر بیماری بود، نوشت:
صاحبا در حالتی کاین بنده غم بسیار داشت
مطلبی آمد به‏دستم کان جناب اظهار داشت
گفتی آیا مقصد حافظ چه از این بیت بود
بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت
نیمه شب غواص گردیدم به بحر ابجدی
تا ببینم این صدف آیا چه در دربار داشت؟
بلبلی باشد علی زان رو که اندر روزگار
از فراق ایندو تن بس ناله‏های زار داشت
بلبلی برگ گلی شد سیصد و پنجاه و شش
با علی و با حسین و باحسن معیار داشت
برگ گل سبز است و دارد او نشانی از حسن
چونکه در وقت شهادت سبزی رخسار داشت
اصل گل سرخ است دارد او علامت از حسین
چونکه در وقت شهادت جبهه گلنار داشت
یادم آمد از حسین و اصغرش در کربلا
برگ گل گوئی که اصغر بود در منقار داشت
این دلیل رؤیتی آنهم حساب ابجدی
مدعی زین نکته بر می‏گو چرا انکار داشت*؟
پی‏نوشت:
* برگرفته از: المخازن، سید عباس کاشانی، ص453.

جور از حبیب خوش‌تر


منابع مقاله:
ماهنامه دیدار آشنا‌ ، شماره 55 و 56، یکتا ، حامد؛


گذری بر یک غزل عاشورایی از لسان‌الغیب شیرازی
شاید روی تاقچه خانه شما هم کنار قرآن مجید و مفاتیح‌الجنان و رساله عملیه، یک کتاب دیگر باشد که مخصوص لحظاتی است که می‌خواهید کسی رنگ و بوی دلتنگی‌تان را نجوا کند. حافظ با واژه‌های شیرینش درست همان حرف‌هایی را روی مردم و مردمک چشم‌هایتان حک می‌کند که در عمق جانتان دنبال آن‌ها می‌گشتید.
این‌که چقدر دیوان حافظ در بین ما فارسی‌زبانان جریان دارد، حکایت مفصلی است و البته نامهربانی‌های ما به حافظ چیزی است که بهتر است از آن هیچ نگوییم؛ چرا که حافظ با آن همه نازک‌اندیشی‌ها و ژرف‌انگاری‌هایش این‌روزها تنها مرجعی است برای فال گرفتن کذاییمان، کاش حافظ را اقیانوسی از حکمت می‌دانستیم تا در قحط سالی معرفت، از زلال او سیراب گردیم.
حافظ همان‌طور که در اشعارش یافت می‌شود به جهت تسلط بر قرآن کریم و معارف آسمانی اسلام، همواره ابیاتی سروده است که علاوه بر تمام برجستگی‌ها، از حکمتی ژرف برخوردار است، حکمتی که بی‌شک از سرچمشه فیاض قرآن است که در روح اشعار او جاری است.
وقتی حافظ را یک حکیم قرآنی بدانیم، دیگر نمی‌توانیم از کنار شعرهایش سطحی عبور کنیم ولاجرم تأمل و تدبر در ابیات او پنجره‌ای جدید را فراروی ما می‌گشاید. بیان این‌نکته هم خالی از لطف نیست که هر آن‌چه در شعر حکیمانه حافظ می‌آید از اعتقاد استوار اوست و این باعث می‌شود شعر حافظ شعری فراتر از زمان‌ها باشد. با این طلیعه کوتاه، اگر شعر حافظ را با کمی تأمل شیعگی خودمان بازخوانی کنیم، گاهی به ابیاتی بر می‌خوریم که داغ عاشورای حسین(ع) را تازه می‌کند و احساس می‌کنیم که حافظ در کنار تمام شکوهی که در شعر خود آفریده، یک شیعه داغدار حسین(ع) نیز هست.
در این‌جا می‌خواهیم، یک غزل حافظ را در این شیدایی عاشورایی بازخوانی کنیم و میهمان واژه‌های او شویم.
زان یار دلنوازم، شکری است با شکایت
گر نکته دان عشقی، خوش بشنو این حکایت
بی‌مزد بود و منت، هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بی‌عنایت
رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس
گویی ولی‌شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش، ای دل مپیچ کان‌جا
سرها بریده بینی، بی‌جرم و بی‌جنایت
هرچند بردی آبم، روی از درت نتابم
جور از حبیب خوش‌تر، کز مدعی رعایت
چشمت به غمزه ما را، خون خورد و می‌پسندی
جانا روا نباشد، خون ریز را حمایت
در این شب سیاهم، گم گشت راه مقصود
از گوشه‌ای برون آی! ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم، جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان، وین راه بی‌نهایت...
عشقت رسد به فریاد گر خود بسان حافظ
قرآن ز بر بخوانی، با چارده روایت
از آن‌جا که قائل به معنا کردن بیت بیت این غزل نیستم و احساس می‌کنم کسانی که این شعر را می‌خوانند، خود بدون هیچ تصوری می‌توانند به پرده‌های پنهان مفاهیم پی ببرند و هرکس به فراخور ظرف وجودی‌اش بهره‌ای خواهد برد، تنها به ذکر چند نکته این غزل بسنده می‌کنم.
یک
حافظ شاید در تعداد کمی از غزل‌هایش، به صراحت از یک حکایت صحبت می‌کند و البته با ظرافت‌های شاعرانه خود از مخاطبش می‌خواهد که اگر عاشق است این حکایت را به خوبی بازخوانی کند و حکایت عاشورا همان واقعه تاریخی سترگی است که تثبیت کننده دین‌محمدی است.
دو
از قرآن کریم این مفهوم بر می‌آید که اجر رسالت پیامبر، دوستی خاندان اوست. در اولین برخورد با عاشورا، آن‌چه به ذهن‌ می‌آید، این نکته است که مگر اینان فرزندان رسول خاتم نیستند که این‌گونه در بین پیروان اسلام مهجور مانده‌اند و مگر اجر رسالت نبی جز مودت نزدیکان او نیست؟ این‌جاست که کوهی از آه، نهاد آدمی را فرا می‌گیرد که: «بی مزد بود و منت، هر خدمتی که کردم».
سه
دومین برجستگی عاشورا در بعد معرفتی آن، مقوله «تشنگی» است که اگر ایمان به ولایت اهل بیت در بین مردمان کوفه استوار بود، هرگز آب را بر کاروان حسین(ع) نمی‌بستند و البته اگر «ولی‌شناسی» از قاموس انسانیت‌شان حذف نمی‌گردید و به عصر جاهلیت باز نمی‌گشتند، این فاجعه عظیم هرگز اتفاق نمی‌افتاد. چرا که هرکس بمیرد و امام زمانش را نشناخته باشد با جاهلیتی عمیق از دنیا رفته است. تشنگی را می‌توان اولین داغی دانست که ولی ناشناسان کوفی بر قلب فرزند پیامبر گذاشتند.
چهار
نقطه اوج این غزل، بیتی است که انسان را از پیچیدن در زلف او برحذر می‌دارد؛ چرا که اگر کسی به مرحله ولی‌ شناسی رسیده باشد و بداند اجر رسالت پیامبر، مهربانی با اهل اوست و بخواهد لحظاتش را در جلوات آسمانی این خاندان سپری ‌کند، در اولین برخوردها در می‌یابد که مظلومیت آن‌چنان در این خاندان گسترده است، که با تمام ویژگی‌ها باید «سرها بریده بینی، بی‌جرم و بی‌جنایت»
پنج
پرده آخر حماسه کربلا که می‌توان به عنوان معجزه آن روز نیز از آن یاد کرد، تلاوت نورانی قرآن کریم، بر نی است. حافظ رندانه و حکیمانه با لطافتی شاعرانه و دقتی عمیق، در پایان واژه‌های غزل می‌گوید تنها آوایی که می‌تواند دل داغ‌دار انسان را در این داغ سترگ، التیام بخشد، تلاوت قرآن مجید است و چه بسا سر نورانی حسین(ع) بر نی برای التیام قلب‌های شکسته کربلا قرآن ‌خوانده است.
و سخن آخر این‌که اگر هر شب دهه محرم، این غزل را در تنهایی‌هایتان بخوانید و بر بیت بیت آن تدبیر کنید، در می‌یابید که هر بار پنجره‌ای جدید از مفاهیم پیش رویتان گشوده می‌شود و این همان سحر کلام حافظ است که از اعتقاد و معرفتش به قرآن و عترت(ع) در واژگان نورانی این غزل جاری شده است.


ابیاتی در رثاء حسین(ع)


منابع مقاله:
فرهنگ عاشورا ، محدثی، جواد؛

شب بود و من به مطبخ آن خانه آمدم
مطبخ نه،سوی راز نهانخانه آمدم
دیدم که نور می‏زند از دخمه‏ای برون
دل خسته‏ام کشاند به دنبال رد خون
خون در میان نور چه می‏کرد؟یا علی
خورشید در تنور چه می‏کرد؟یا علی‏«ع‏» (1)
تا جهان باشد و بوده است،که داده است نشان
میزبان خفته به کاخ اندر و مهمان به تنور
سر بی تن که شنیده است‏به لب سوره کهف؟
یا که دیده است‏به مشکات تنور آیت نور (2)
پی‏نوشتها
1-نادر بختیاری(کیهان 6/5/73).
2-نیر تبریزی.


ابیاتی در عاشورا


منابع مقاله:
فرهنگ عاشورا ، محدثی، جواد؛


از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب و می‏مکید
حاتم ز قحط آب،سلیمان کربلا (1)
بسیار گریست تا که بی تاب شد،آب
خون ریخت ز دیدگان و خوناب شد،آب
از شدت تشنه کامی‏ات،ای سقا
آن روز ز شرم روی تو آب شد،آب (2)
آب،شرمنده ایثار علمدار تو شد
که چرا تشنه از او اینهمه بی‏باک گذشت
بود لب تشنه لبهای تو صد رود فرات
رود بی‏تاب،کنار تو عطشناک گذشت
بر تو بستند اگر آب،سواران سراب
دشت دریا شد و آب از سر افلاک گذشت (3)
پی‏نوشتها
1-محتشم کاشانی.
2-سهرابی نژاد.
3-نصر الله مردانی.


سخنان معصومين عليهم السلام


منابع مقاله:
فصلنامه مكتب اسلام، شماره 2، ؛


قال على بن الحسين(ع):
«انى لاكره ان اعبد الله لا غرض لى الا ثوابه. فاكون كالعبد الطمع المطيع ان طمع عمل و الا لم يعمل و اكره ان اعبده الالخوف عقابه فاكون كالعبد السوء ان لم يخف لم يعمل.قيل: فلم تعبده؟قال: لما هو اهله باياديه على و انعامه‏» .
(مجموعه ورام: ج، ص 2108)

حضرت على بن الحسين(ع) مى‏فرمود:
«دوست ندارم كه هدف من در پرستش خداوند، تنها پاداش او باشدكه در آن صورت من مانند برده طمعكار و فرمانبردارى خواهم بودكه اگر طمع در نهادش باشد، عمل مى‏كند و گرنه از كار بازمى‏ايستد و همچنين ميل ندارم كه خداوند را تنها از جهت ترس‏عقابش بپرستم و ماننده بنده بدكارى باشم كه اگر نترسد، عمل نكند. عرض شد: پس بر چه اساس خدا را مى‏پرستى؟فرمود: از اين جهت كه او با نيكيهائى كه به من كرده و نعمتهائى كه عنايت‏فرموده شايسته پرستش است‏» .
اى تو تفسير همه قرآن ما
اى تو تفسير همه قران ما
اى تو تصوير رسولان خدا
اى همه قرآن بيان كار تو
انس و جان كى قادر پيكار تو
انبيا جمله بدهكار تواند
قدسيان مسحور در كار تواند
نام بيت‏الله اگر باشد حرام
از محرم‏الحرام باشد حرام
حرمت از آدم به خاتم ماسوا
از تو و نام تو مصباح الهدى
روز عاشورا چه مى‏دانى چه شد
عشق با شور حسينى زنده شد
كى توان ترسيم كرد كار حسين(ع)
كس چه مى‏داند ز اسرار حسين(ع)
آنچه مى‏دانيم چيزى ظاهر است
آنچه شد امرى ز امر قادر است
عشق و مستى حق‏پرستى را خدا
روز عاشورا عيان كرد كربلا
ليك بايد گفت اين هم راز بود
ماجراى عشق كى در باز بود
دين حق را چون حسين(ع)سرباز بود
از الست كار حسين(ع)آغاز بود
در حسينى كه فقط پرهيز بود
روز عاشورا خدا لبريز بود
ظاهرا گويا حسين(ع)مامور بود
هو خودش بى پرده دشمن كور بود
«خان‏» نگو آنچه نمى‏دانى مگو
كربلا باشد ز اسرار، مگو


اشعاری در رثاء امام حسین(ع)


منابع مقاله:
فرهنگ عاشورا ، محدثی، جواد؛


ای رفته سرت بر نی،وی مانده تنت تنها
ماندی تو و بنهادیم ما سر به بیابانها
ای کرده به کوی دوست،هفتاد و دو قربانی
قربان شومت این رسم،ماند از تو به دورانها (1)
سر بی تن که شنیده است‏به لب آیه کهف
یا که دیده است‏به مشکات تنور آیه نور؟ (2)
بر نیزه،سری به نینوا مانده هنوز
خورشید فراز نیزه‏ها مانده هنوز
در باغ سپیده،بوته بوته گل خون
از رونق دشت کربلا مانده هنوز (3)
زان فتنه خونین که به بار آمده بود
خورشید«ولا»بر سر دار آمده بود
با پای برهنه دشتها را زینب
دنبال حسین،سایه‏وار آمده بود (4)
روزی که در جام شفق،مل کرد خورشید
بر خشک چوب نیزه‏ها گل کرد خورشید
شید و شفق را چون صدف در آب دیدم
خورشید را بر نیزه،گویی خواب دیدم
خورشید را بر نیزه؟آری این چنین است
خورشید را بر نیزه دیدن،سهمگین است
بر صخره از سیب زنخ،بر می‏توان دید
خورشید را بر نیزه کمتر می‏توان دید (5)

پی‏نوشتها
1-جودی.
2-نیر تبریزی.
3-محمد پیله‏ور.
4-حسین اسرافیلی.
5-علی معلم.